مقالات دیج ایمیج

مقالات مرتبط در حوزه عکاسی

مقالات دیج ایمیج

مقالات مرتبط در حوزه عکاسی

مقالات عکاسی - عکاسی عروسی - عکاسی صنعتی و مطالب مرتبط

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

پادکست‌ها به شدت در حال فراگیر شدن هستند. این روز‌ها کسانی را در حال گوش دادن به پادکست می‌بینم که تا همین یکی دو سال پیش، باورکردنی نبود که به جز موسیقی به صدای دیگری گوش کنند. شاید این استقبال عمومی به دلیل پیچیده‌تر شدن شغل‌ها، دور بودن محل کار و زمان‌های تلف‌شده بیشتر در مسیر کار و خانه باشد. شاید هم به تغییر سلیقه مردم نسبت به موسیقی‌هایی که دیگر آن‌ها را جذب نمی‌کند باشد. شاید هم به دلیل سانسور و فشار کمتری که روی محتوای صوتی نسبت به انواع دیگر محتوا (اعم از متن و ویدئو) می‌بینیم باعث شده تا افکار و عقاید متنوع‌تری در این مدیای تازه به گوش برسد.
اما دلیل این استقبال عمومی، هرچه که هست، به‌هرحال باعث می‌شود تا گوشی‌های تلفن همراه، این روز‌ها به یک رادیوی حرفه‌ای برای گوش دادن به پادکست تبدیل شود و در این میان، نقش نرم‌افزارهای پادکست خوان را نمی‌توان نادیده گرفت. برنامه‌های گوش دادن به پادکست، در مارکت گوگل فراوان‌اند. اینکه درباره مارکت اپل نظری نمی‌دهم به این خاطر است که از سال‌ها پیش، برنامه Podcast خود iOS آن‌قدر انحصار پخش پادکست را در دست داشته که نه تنها در بین کاربران اپل، بلکه در میان تمامی برنامه‌های پادکست خوان، بیشترین طرفدار را دارد. اما چیزی که برای من بسیار جای تعجب دارد، سهم بسیار ناچیز برنامه Google Podcasts از این بازار است. برنامه فوق‌العاده گوگل برای پخش پادکست‌ها، با اینکه در این بازار چندان قدمتی ندارد، اما گویی بسیار مهجور مانده است و سهم آن از کل بازار نرم‌افزارهای پخش پادکست، کمتر از 1 درصد است (دقیقاً 0.9 درصد).

برخلاف اغلب برنامه‌های پادکست خوان که در نسخه‌های رایگان خودشان، شما را مجبور به دیدن تبلیغات می‌کنند، برنامه Google Podcast بسیار ساده و روان کار می‌کند و هیچ چیز اضافه‌ای را به نمایش نمی‌گذارد.

من تحلیلگر نرم‌افزار نیستم. اما براساس تجربه‌ای که از برنامه‌ها و خدمات Google دارم، اطمینان دارم که این بی‌توجهی نمی‌تواند به دلیل رابط کاربری بد یا امکانات ناچیز برنامه Google Podcasts باشد. به عنوان کسی که هم پادکست می‌سازد و هم به شدت علاقه‌مند به پادکست است، قبول دارم که این برنامه کامل و بی‌نقص نیست. اما دست‌کم اطمینان دارم که رابط کاربری آن، از همه برنامه‌های پادکست خوان که تابه‌حال استفاده کرده‌ام، تمیز‌تر و راحت‌تر است و امکانات آن، اگر از Apple Podcast یا Spotify بالاتر نباشد، کمتر هم نیست.

برنامه Google Podcasts چه امکاناتی دارد؟

شاید مهم‌ترین قابلیت در برنامه Google Podcasts این باشد که دقیقاً برای همین کار ساخته شده است. این برنامه همان‌قدر برای پخش پادکست، درست طراحی شده که Youtube برای پخش ویدئو یا Chrome برای نمایش صفحات وب. اصول رابط کاربری شیک و مطابق طراحی متریال (طراحی ساده و تمیز) که خود گوگل در آن پیشرو است، در این برنامه به خوبی رعایت شده است.

برنامه Google Podcasts

سادگی، عنصر مهم این برنامه است. کسی که می‌خواهد یک پادکست گوش کند، خصوصاً آن‌ها که در ایران و به زبان فارسی به پادکست‌ها گوش می‌دهند احتمالاً علاقه زیادی ندارد که به محض باز کردن برنامه پادکست خوان خودش، لیستی از پادکست‌های محبوب و معروف و ترند شده و تبلیغاتی و … را ببیند. برنامه Google Podcasts این لیست بی‌مصرف را به شما نشان نمی‌دهد. یعنی اگر فقط یک پادکست را ثبت نام کرده باشید، همان یک پادکست به شما نشان داده می‌شود.
اما به‌هرحال چون ممکن است بخواهید به پادکست‌های محبوب بین‌المللی هم گوش کنید، می‌توانید صفحه برنامه را به بالا بکشید تا “در ادامه”، لیستی از پادکست‌های محبوب هفته هم نمایش داده شود.

اما چیزی که درباره پیشنهاد‌های برنامه Google Podcasts دوست دارم زمانی است که به یک پادکست فارسی گوش می‌کنم. این برنامه به شکلی بسیار هوشمندانه، پادکست‌های مشابهی را که احتمالاً از نظر مضمون و محتوا به آنچه که گوش می‌دهید شبیه هستند به شما نمایش می‌دهد. این هوشمندی که از قابلیت جستجوی گوگل الگوبرداری شده، بسیار جالب است. زیرا به ندرت دیده‌ام که وقتی به یک پادکست فارسی گوش می‌دهم، پادکستی از زبان دیگر در این لیست بیاید و ضمناً اغلب اوقات، حتی آنچه که پیشنهاد داده می‌شود از نظر محتوا نیز بسیار نزدیک است. مثلاً اولین بار که با پادکست “ناوکست” آشنا شدن، در حال گوش دادن به پادکست “پاراگراف” بودم. هر دوی آن‌ها موضوع تاریخی دارند، اما نه تاریخ معاصر. تاریخ بسیار دور، در حد ماقبل تاریخ. یا مثلاً همین چند روز پیش وقتی داشتم پادکست “کُرُن” را گوش می‌دادم، پیشنهاد پادکست دیگری در حوزه موسیقی به من داد که “مترونوم” نام دارد و اگرچه همه اپیزود‌های آن را گوش نداده‌ام، اما این پادکست هم به موضوع بررسی آهنگ‌های محبوب و مشهور می‌پردازد.
(جالب اینجاست که به همین شکل با یک پادکست عکاسی آشنا شدم که ربطی به وب‌سایت پیکسل ندارد، اما نام آن پادکست پیکسل است و برایم جالب بود)

به محض اینکه یک پادکست، اپیزود جدیدی منتشر می‌کند، یک آیکن قرمز رنگ که در داخل آن New نوشته شده، روی تصویر آن قرار می‌گیرد که به شما خبر بدهد تا آن را ببینید. البته در زیر لیست پادکست‌ها سه برگه یا TAB قرار دارد که برگه اول New Episodes نام دارد و همه اپیزود‌های جدید در آن‌ها زیر هم لیست می‌شوند تا بتوانید به ترتیب آن‌ها را گوش کنید.

برنامه Google Podcasts

در برگه بعدی هم که in Progress نام دارد، لیست اپیزود‌های در حال پخش را می‌بینید. شاید شما هم مثل من، گاهی اوقات از یک برنامه به یک برنامه دیگر بپرید و فراموش کنید تا یک اپیزود را تا انتها گوش کنید. در اینجا، اپیزود‌های نیمه‌ تمام را می‌بینید. اگر دوست دارید می‌توانید آن‌ها را تمام کنید و اگر نه، می‌توانید ادامه ندهید. جالب اینجاست که لازم نیست حتماً یک پادکست را دنبال کنید. در این لیست، پادکست‌هایی که دنبال نمی‌کنید هم (اگر به قسمتی از آن گوش داده باشید) لیست می‌شوند.

اما برگه یا لیست آخری از همه جالب‌تر است. این لیست برای زمانی مناسب است که بخواهید در طول مسیری که احتمالاً دسترسی به اینترنت ندارید، پادکست‌های مورد علاقه‌تان را گوش کنید. کمی جلوتر می‌گویم که چطور وقتی به اینترنت دسترسی دارید، برنامه‌های مورد علاقه‌تان را دانلود کنید تا در طول مسیر به آن گوش کنید. می‌توانید لیست پادکست‌هایی که دانلود کرده‌اید را در اینجا ببینید.

گوش دادن به پادکست‌ها در برنامه Google Podcasts

بعد از اینکه پادکست مورد نظرتان را به این برنامه اضافه کردید، کافیست تا روی تصویر آن بزنید تا وارد لیست اپیزودهای آن بشوید. در این لیست نام و توضیح کوتاهی درباره ان پادکست را می‌بینید و بلافاصله لیست پادکست‌هایی که منتشر کرده‌اند در زیر آن قرار می‌گیرد.

کافیست روی یکی از آن‌ها بزنید. پادکست مورد نظر باز می‌شود. در این صفحه نام آن را می‌بینید، اینکه چند روز پیش منتشر شده است، چند دقیقه است و حجم فایل صوتی آن چقدر است. دکمه بزرگ و آبی رنگ زیر آن نیز برای پخش سریع پادکست است که برای زمانی که رانندگی می‌کنید خیلی خوب است. چون احتمالاً نیازی ندارید به آن نگاه کنید و می‌توانید سریع آن را لمس کنید.

برنامه Google Podcasts
اما روبروی این دکمه آبی رنگ دو دایره کوچک می‌بینید که یکی از آن‌ها خیلی اهمیت دارد. اولین دکمه، که روی آن یک علامت دانلود قرار دارد، همان قابلیتی است که برای دانلود اپیزود نیاز داریم. یعنی کافیست جایی که اینترنت در دسترس است (مثلاً Wi-Fi در دسترس دارید یا یک بسته اینترنتی دارید که می‌خواهید از آن استفاده کنید) می‌توانید به راحتی اپیزود‌های مورد نظرتان را دانلود کنید. کافیست روی این دکمه بزنید تا دایره‌ای آبی رنگ دور آن شروع به حرکت کند. وقتی یک اپیزود را هم تکمیل کردید، کنار مقدار حجم آن، یک تیک سبز رنگ نشان داده می‌شود که یعنی آن را دریافت کرده‌اید. حالا این برنامه در لیست دانلود شده‌ها که قبلاً گفتم، قرار دارد.

اگر هم یک برنامه را نصفه گوش دادید، دکمه آبی رنگ (که بی‌دلیل به آن بزرگی طراحی نشده است!) دو رنگ می‌شود و نشان می‌دهد که در حال پر شدن است. اما جالب‌تر اینکه، اگر برنامه‌ای را نصفه گوش دادید، با زدن روی این دکمه آبی رنگ، بلافاصله از ادامه آن شروع به پخش می‌کند.

به محض پخش یک اپیزود، نواری در زیر برنامه ظاهر می‌شود که نشان می‌دهد چند دقیقه از آن برنامه باقی مانده و یک خط آبی رنگ هم روند پخش برنامه را نشان می‌دهد. اگر روی این نوار بزنید، پنجره بزرگ‌تری از آن نشان داده می‌شود که علاوه بر این توضیحات، یک دکمه پخش یا توقف، یک دکمه برای بازگشت به عقب و یک دکمه برای جلوتر رفتن می‌بینید.

دکمه بازگشت به عقب برای زمانی است که مثلاً در حین گوش دادن به برنامه، یک لحظه حواستان پرت می‌شود و یک قسمتی را از دست می‌دهید. برای همین هم این دکمه “10 ثانیه” به عقب برمی‌گردد. دکمه دیگر هم برای زمانی است که مثلاً در وسط برنامه تبلیغات یا موسیقی پخش می‌شود و دوست دارید سریع‌تر از آن رد شوید. با این دکمه “30 ثانیه” جلوتر می‌روید.

برنامه Google Podcasts

یک دکمه کوچک هم در زیر این پنجره می‌بینید که عبارت 1.0x روی آن نوشته شده است. این دکمه بیشتر زمانی کاربرد دارد که در حال گوش دادن به پادکست‌های انگلیسی هستید. چون با آن می‌توانید سرعت پخش برنامه را بیشتر یا کمتر کنید. من معمولاً برای برنامه‌های انگلیسی زبان، آن را روی 0.7 قرار می‌دهم تا سرعت پخش کند‌تر شود و کلمات را بهتر بفهمم. اما شما می‌توانید برای پادکست‌های فارسی که موضوع جالبی دارند، اما گوینده خیلی آرام آرام حرف می‌زند، از این دکمه برای سریع‌تر کردن پخش پادکست استفاده کنید.

اما می‌رسیم به دومین دکمه‌ای که روبروی دکمه آبی رنگ پخش (کنار دانلود) قرار دارد. این دکمه چندان پر کاربرد نیست. می‌توانید با زدن آن، از منویی که باز می‌شود، Mark as Read را بزنید که در واقع نشان می‌دهد آن برنامه را تا انتها گوش داده‌اید. فکر می‌کنم برای دکمه‌ای که تنها یک گزینه دارد، قرار دادن منو چندان هوشمندانه نیست. شاید گوگل بعداً می‌خواهد به این منو، گزینه‌های دیگری اضافه کند.

برنامه Google Podcasts چه چیز‌هایی کم دارد؟

فکر می‌کنم لازم است، یک سرویس آنلاین هم برای همین برنامه راه‌اندازی شود. مانند اینستاگرام یا توییتر آنلاین یا مانند همان سرویسی که Castbox به عنوان رقیب جدی این برنامه دارد. به این ترتیب، می‌توانیم پادکست‌های خوب را به صورت آنلاین هم دنبال کنیم و آن‌ها را به یکدیگر معرفی کنیم.

نکته دیگری که به نظرم در این برنامه کم است، امکان کامنت‌گذاری است. یعنی دقیقاً همان چیزی که Castbox را بین کاربران ایرانی محبوب کرده است. به این ترتیب، کاربرها و پادکستر‌ها می‌توانند بیشتر با هم در ارتباط باشند و کانال‌های مختلف را به هم معرفی کنند.

وقتی گوگل می‌تواند فضایی برای نگهداری ویدئو‌ به کاربران یوتیوب بدهد، چرا برای پادکستر‌ها فضایی اختصاصی را فراهم نمی‌کند تا همه خدمات را یکجا تحویل بگیریم؟

اما مهم‌ترین چیزی که در برنامه Google Podcasts کم است، یک سرویس دهنده اختصاصی برای پادکست‌ها است. یک چیزی شبیه به Blubbry یا SoundCloud. البته این سرویس چیزی نیست که مربوط به همین برنامه باشد. منظور من یک سرویس پادکست است که خود گوگل آن را ارائه دهد. گوگل قبلاً هم نشان داده که می‌تواند یک سرویس دهنده حرفه‌ای باشد و پادکست‌ها امروز بیشتر از پیش، به شدت در حال گسترش هستند. وقتی گوگل می‌تواند فضایی برای نگهداری ویدئو‌ به کاربران یوتیوب بدهد، چرا برای پادکستر‌ها فضایی اختصاصی را فراهم نمی‌کند تا همه خدمات را یکجا تحویل بگیریم. آن وقت بدون شک برنامه Google Podcasts می‌تواند در کنار Youtube یا Google Photos یکی از برنامه‌های همیشگی در تلفن‌های هوشمند ما باشد.

نظر شما درباره برنامه Google Podcasts چیست؟ آیا از آن استفاده می‌کنید؟ آیا برنامه‌های دیگر برایتان جذاب‌تر هستند؟ شما درباره امکانات و کاربری این برنامه چه تجربه‌ای داشته‌اید؟ دوست دارم نظرتان را در این رابطه بدانم.

  • تصویر دیجیتال
  • ۰
  • ۰

برای خیلی از کسانی که می‌خواهند رتوش عکس را یاد بگیرند، بزرگترین اشتباه این است که تصور کنند این هنر، صرفا وابسته به یادگیری ابزارها و تکنیک‌های فتوشاپ است. جالب اینجاست که اگر کسی بخواهد عکاسی یاد بگیرد، کلاس‌ها و آموزشگاه‌های زیادی هستند که می‌توانند این هنر را اموزش دهند، اما برخلاف ان، برای یادگیری هنر رتوش عکس، آموزشگاه‌های و کارگاه‌های کمی وجود دارند. حتی وقتی آموزشگاه‌هایی به که ویرایش عکس را یاد می‌دهند سر می‌زنید، معمولا با دروس کلی مانند کار با ابزارهای فتوشاپ و لایتروم روبرو می‌شوید و به ندرت کلاس‌هایی را می‌بینید که دقیقا و مشخصا، مهارت‌های رتوش چهره را آموزش دهند. شاید به همین دلیل هم باشد که بیشتر کسانی که به صورت جدی به دنبال یادگیری رتوش صورت در فتوشاپ هستند، ترجیح می‌دهند تا به صورت خصوصی توسط افراد ماهر و عکاسان حرفه‌ای آموزش ببینند.
از سوی دیگر کلاس‌های رتوش عکس معمولا کلاس‌های مشکل و خسته کننده‌ای است. خصوصا اگر بخواهید آنها را به زبان انگلیسی از آموزش‌های خارجی یاد بگیرید. یادگیری مفاهیمی مانند جداسازی بافت بر اساس فرکانس یا Frequency separation ، داجینگ و برنینگ کردن با لایه‌های تنظیم کننده یا Curveها از روی ویدئو‌های انگلیسی زبان بسیار مشکل است و برای همین هم یک مجموعه آموزشی رتوش چهره فارسی می‌تواند کمک بزرگی برای عکاسان ایران باشد.
اما به عنوان کسی که سال‌ها در اتحادیه عکاسان به آموزش رتوش چهره مشغول بوده‌ام می‌توانم تصریح کنم که همه نکات آموزشی کار با ابزارهای رتوش در فتوشاپ می‌توانند تنها به عنوان بخشی از مهارت این هنر تلقی شوند و این مهارت باید با موارد دیگری تکمیل گردد.

موضوعات دیگری که اگرچه ممکن است جزو سرفصل‌های آموزشی رتوش عکس نیستند، اما تأثیر آن‌ها در کیفیت خروجی کار، نه تنها کمتر از یادگیری ابزارها نیست، بلکه حتی می‌تواند تأثیر آن‌ها را دو چندان کند.

در این مقاله به سراغ 5 مهارت مهم می‌روم که یادگیری آن‌ها می‌تواند در کنار کار با ابزارهای حرفه‌ای رتوش عکس در فتوشاپ و لایتروم، می‌تواند شما را به یک ویرایشگر حرفه‌ای رده بالا تبدیل کند.

نقاشی و طراحی

بر کسی پوشیده نیست که رتوش عکس، در واقعی نوعی نقاشی دیجیتالی محسوب می‌شود. این هنر که از سال‌ها پیش به عنوان یک نوع نقاشی روی فیلم‌های آنالوگ استفاده می‌شد در گذر زمان تغییر چندانی نکرده است و اکنون همان اصول را در قالب پیشرفته‌تری در دنیای دیجیتال می‌بینیم. به همین دلیل هست که خیلی از ادیتور‌های حرفه‌ای عکس از قلم‌های نوری استفاده می‌کنند. کارهایی مانند داجینگ و برنینگ، حذف موهای اضافی یا ترمیم بافت پوست با قلم‌های نوری خیلی راحت‌تر از موس انجام می‌شود.
کار کردن با یک قلم، حتی اگر واقعاً یک قلم مو یا مداد واقعی نباشد، باز هم حس خیلی بهتر و ساده‌تری نسبت به موس دارد و وقتی زمانی را با آن می‌گذرانید، دیگر رتوش عکس بدون قلم نوری برایتان مشکل می‌شود. به عنوان مثال سایه‌ زدن‌ها در هنگام داجینگ و برنینگ، بدون قلم نوری، گاهی اوقات باعث خط خطی شدن یا چرک شدن پوست می‌شود. در حالی که وقتی با یک قلم نوری روی عکس کار می‌کنید، احساس می‌کنید که واقعاً در حال محو کردن سایه‌ها هستید و نتیجه کار بسیار بهتر و سریع‌تر حاصل می‌شود.

اما اینکه دقیقاً کجای تصویر را باید محو کنید، دیگر یک مهارت نیست و بیشتر یک ذهنیت درباره چهره است. برای مهارت یافتن در رتوش عکس باید بتوانید واقعاً یک صورت واقعی را رسم کنید. این دیگر ربطی به ابزار ندارد و دقیقاً اصول پایه نقاشی و طراحی را می‌طلبد. باید بتوانید جای چشم‌ها، گونه‌ها، گودی زیر بینی و حتی برجستگی لب‌ها و ابرو‌ها را درک کنید.
اگرچه وقتی طراحی می‌کنید، از یک کاغذ سفید آغاز می‌کنید و رتوش عکس در واقع ادامه یک تصویر کشیده شده است. اما شباهت مهمی که این دو به هم دارند، مربوط به رتوش زیبایی است. زمانی که یاد می‌گیرید چطور با سایه زدن می‌توانید گونه‌های سوژه را برجسته کنید یا مثلاً چطور وجود خط زیر پلک چشم، می‌تواند حالت طبیعی چشم را حفظ کند، یاد می‌گیرید که چطور اشتباهات معمول در رتوش عکس را تکرار نکنید.
شاید یک دوره آموزشی طراحی صورت تنها یک یا دو ماه وقت بگیرد، اما تأثیر و پیشرفت آن را سال‌های سال در رتوش عکس‌هایتان مشاهده خواهید کرد. بنابراین اگر امروز شروع به رتوش عکس صورت کرده‌اید، خوب است که به صورت هم‌زمان در یک کلاس طراحی با مداد هم ثبت نام کنید.

خواندن نورها

خواندن نورها را ترجمه‌ای از Reading Light در نظر گرفته‌ام. این موضوع بخشی از کلاس‌های نوردهی یا همان نورپردازی آتلیه‌ای است که به شما کمک می‌کند شکل صحیح نورها و سایه‌ها را روی چهره افراد درک کنید. حتماً دیده‌اید که در آموزش‌های نورپردازی کلاسیک، چطور استفاده از نورهای مختلف باعث چاق‌تر یا لاغرتر شدن، استخوانی شدن یا تخت شدن، برجسته شدن یا آرام شدن چشم‌ها و تغییران مختلف در اجزای صورت می‌شود.
اگرچه به عنوان یک متخصص رتوش عکس ممکن است هیچ‌وقت نیازی به کار با نورهای استودیویی نداشته باشید، اما اینکه بدانید تأثیر این نورها چگونه است به شما کمک می‌کند تا اشکالات نورپردازی را بهتر برطرف کنید یا تأثیر آن‌ها را روی چهره افراد برجسته‌تر کنید.
شاید فکر کنید لازم است یک کلاس نورپردازی هم بگذرانید. اما این‌طور نیست. خوشبختانه در این زمینه، کار عملی برایتان کاربردی ندارد و نیازی نیست کم و زیاد کردن نورها یا تأثیر ابزارهای شکل دهنده نور را یاد بگیرید. بلکه فقط صرفاً باید با اصول تأثیر نورها روی چهره آشنا شوید که خوشبختانه آموزش‌های تصویری و متنی هم می‌تواند در این زمینه به شما کمک کند. به عنوان مثال می‌توانید با دیدن یک راهنمای نورپردازی مانند این نیز اصول تابش نورها روی چهره را یاد بگیرید.

وقتی این اصول را یاد گرفتید، می‌توانید به راحتی فرق بین نورهای ملایم و نرم و نورهای خشن و تیز، نورهای کمکی و جانبی و نورهای اصلی و کلیدی، نورهای رنگی پس زمینه که روی عکس می‌تابند و حتی سایه‌های مختلفی که هر کدام از آن‌ها ایجاد می‌کنند را درک کنید. به این ترتیب، هنگامی که می خواهید از ماسک‌های روشنایی یا داجینگ و برنینگ استفاده کنید، می‌دانید که کدام سایه‌ها را باید ملایم کنید و به چه نقاطی نباید دست بزنید. من عکس‌های زیادی را در شبکه‌های اجتماعی و وب‌سایت‌های عکاسان مختلف می‌بینم که از همه تکنیک‌های زیبایی پرتره‌ها، مانند کانتورینگ یا استخوانی کردن صورت استفاده کرده‌اند که اصولاً نیازی به این‌همه زحمت نداشته و اتفاقاً گاهی اوقات تأثیر منفی هم روی رتوش عکس صورت گذاشته است.

به عنوان یک ادیتور عکس، شما همواره با یک آتلیه یا عکاس همکاری می‌کنید. بنابراین احتمالاً این فرصت را دارید که از خود این افراد هم درباره نورپردازی‌ها سؤال کنید و راهنمایی بگیرید یا موضوعاتی را یاد گرفته‌اید تکرار و بررسی کنید. حتی می‌توانید گاهی اوقات همین تمرین‌ها را روی سوژه‌های واقعی هم امتحان کنید.
نگاه کردن به نقاشی‌های کلاسیک هم بسیار هم است. ببینید آن‌ها چطور نورهای کلاسیک را به کار گرفته‌اند. تماشای نورپردازی‌های تک نور بهتر می‌تواند به شما کمک کند. تماشای عکس‌های عکاسان حرفه‌ای در اینستاگرام هم می‌تواند شما را با نورپردازی‌ها و تأثیر سایه‌ها آشنا کند. همچنین می‌توانید از نرم‌افزارهای آموزش نورپردازی هم استفاده کنید و سعی کنید با یک نور کار کنید و تأثیر آن را روی مدل چهره‌ای که دارد آزمایش کنید.
حتی اگر نخواهید هیچ‌وقت نورپردازی کنید، این مهارت می‌تواند کیفیت رتوش عکس شما را بسیار بالا ببرد.

مهارت‌های جانبی برای افزایش کیفیت رتوش چهرهیادگیری اصول آرایش چهره

این یکی مهارت ممکن است کمی عجیب به نظر برسد. خصوصاً اگر یک ادیتور آقا هستید. چون اصولاً خانم‌ها به طور طبیعی با آرایش چهره آشنا هستند و می‌توانند کیفیت یک آرایش خوب با یک آرایش بد را تشخیص دهند. اما آقایان معمولاً با این مسئله درگیر نیستند و اغلب اوقات، همه آن‌ها را در قالب “آرایش زیاد یا کم” دسته بندی می‌کنند! شاید این سخت‌ترین بخش برای یادگیری اصول رتوش عکس برای آقایان و ساده‌ترین بخش برای خانم‌ها باشد. چون اگر یک ادیتور آقا باشید، احتمالاً پیدا کردن منابع زنده و مستقیم برای یادگیری آرایش برایتان بسیار مشکل است.

اما خوشبختانه وب‌سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی کار را تا حدودی ساده‌تر کرده‌اند. امروزه کانال‌های مختلفی در اینستاگرام وجود دارند که می‌توانید در آن‌ها اصول آرایش چهره را یاد بگیرید. به عنوان مثال شاید دانستن اینکه چه نوع کرم صورت می‌تواند موجب براق شدن گونه‌ها بشود برای شما کاربردی نداشته باشد، اما مهم است بدانید خط چشم در رتوش زیبایی، تا کجا ادامه پیدا می‌کند یا سایه‌های روی گونه دقیقاً زیر گونه‌ها قرار می‌گیرند!
یکی از بهترین کانال‌های یوتیوب برای یادگیری تکنیک‌های میکاپ، Jordan Liberty است که نه تنها تکنیک‌های آرایشی را توضیح می‌دهد، بلکه از آنجا که خود او یک عکاس است، بسیاری از این نکات را از دید عکاسی و نورپردازی هم تشریح می‌کند و برای یادگیری بسیار ساده‌تر و مفید‌تر است. علاوه بر این کانال‌های Melissa Alatorre و  Linda Hallbergهم بسیار پربازدید هستند و نکات جالبی را آموزش می‌دهند که می‌توانید در بین آموزش‌های رتوش عکس سری هم به آن‌ها بزنید و چیزهای زیادی یاد بگیرید.

اگر هم خانم هستید به راحتی می‌توانید در آرایشگاه‌ها حضور پیدا کنید و از آرایشگرتان بخواهید تا اصول کانتورینگ، حجم‌سازی و لایه‌بندی سایه‌های روی چشم و غیره را برایتان توضیح دهد. بسیاری از آرایشگر‌ها وقتی می‌دانند که شما یک عکاس و ادیتور حرفه‌ای هستید و این اطلاعات را برای پیشرفت در شغل خودتان می‌خواهید، رموز کار خود را با اطمینان بیشتری در اختیارتان قرار می‌دهند. با این تمرین‌ها کیفیت رتوش عکس و مهارت‌های ویرایشی شما به سرعت افزایش پیدا می‌کند.

یادگیری اصول رنگ‌ها

رنگ‌ها یکی از مهم‌ترین پایه‌های هنر‌های تجسمی خصوصاً عکاسی هستند. شما می‌توانید از رنگ‌ها برای تغییر مود یا حس یک عکس استفاده کنید. کنتراست عکس را با همین تغییر رنگ‌ها کاهش یا افزایش دهید یا به عکس‌ها بعد دهید. خصوصاً اینکه این روز‌ها، بخش زیادی از عکس‌های پرتره و عروسی، در فضای باز گرفته می‌شوند و به همین دلیل هم ویرایش رنگ عکس‌های منظره هم به بخشی جدا نشدنی از رتوش عکس پرتره‌ها تبدیل شده‌اند. شاید باور نکنید که این روز‌ها خیلی از بیشترین دغدغه‌های کارآموزان تازه‌کار رتوش عکس و حتی عکاسان حرفه‌ای، اصولاً نه خود رتوش صورت بلکه بخش تصحیح رنگ و افزودن رنگ‌های مدرن به عکس‌ها است. جالب اینجاست که افزودن یا تغییر رنگ عکس‌ها که به Color Grading مشهور است، اصولاً آخرین مرحله رتوش عکس محسوب می‌شوند که پیش از مرحله چاپ و انتشار قرار دارد.

ابزارهای زیادی برای تغییر رنگ‌ عکس ها وجود دارد. از ابزارهای تصحیح رنگ حرفه‌ای در لایتروم و فتوشاپ گرفته تا پلاگین‌های ایجاد رنگ‌های خاص یا شبیه‌سازی رنگ‌های قدیمی در لایتروم که مود یا حس عکس‌ها را شبیه به عکس‌های نوستالژیک قدیمی می‌کند. اما پیش از اینکه همه چیز را به شانس و قضا و قدر بسپارید، بهتر است اصول رنگ‌ها را یاد بگیرید.
یادگیری اصولی رنگ‌ها نیازمند کار با سرویس‌هایی مانند Adobe Color یا Paletton است. اما اگر وقت و حوصله یادگیری پایه‌ای رنگ‌ها را ندارید، پیشنهاد می‌کنم حداقل از برنامه Adobe Capture استفاده کنید. این برنامه سرگرم کننده، می‌تواند رنگ‌شناسی شما را تقویت کند تا با نگاه کردن به عکس‌های مختلف، بتوانید رنگ‌های اصلی آن را حدس بزنید.
حالا کافیست که بتوانید رنگ‌های مختلف در عکس‌هایی که می‌بینید را بازسازی کنید و نوعی مهندسی معکوس رنگ‌ها روی عکس‌های خودتان محسوب می‌شود. با کپی کردن رنگ‌های عکس‌های دیگران، کم کم یاد می‌گیرید تا چطور با خلاقیت خودتان، ترکیب‌های رنگی بهتری را که به سلیقه خودتان نزدیک‌تر است را پیدا کنید.
فراموش نکنید، پیش از اینکه بتوانید کارهای جدیدی را برای خودتان خلق کنید، باید بدانید که دیگران با چه روش‌هایی، کارهای خودشان را انجام می‌دهند. این یکی از سریع ترین روش‌های پیشرفت در رتوش عکس است. برای شروع این ویدئو را تماشا کنید.

مهارت‌های جانبی برای افزایش کیفیت رتوش چهره

یادگیری صبر و افزایش تحمل

این مهم‌ترین و سخت‌ترین مهارتی است که باید یاد بگیرید. شاید بتوان گفت که اصولاً این مهارت، از همه مهارت‌های دیگر مهم‌تر است. زیرا یادگیری همه آن‌ها (و هر مهارت دیگری در زندگی) نیازمند صبر و تحمل و استقامت است. هیچ مهارتی بدون صبر به دست نمی‌آید. اینکه زمانی را برای یادگیری این نکات اختصاص دهید چندان مهم نیست، اینکه در زمان‌های استراحت، بتوانید فکرتان را متمرکز کنید. چیز‌هایی که یاد گرفته‌اید را در ذهن تکرار کنید و خودتان را موظف کنید تا آن‌ها را به کار گیرید و یادگیری را ادامه دهید، تضمین کننده افزایش مهارت‌های شماست.

لازم نیست همواره پشت کامپیوتر بنشینید. بیرون بروید، به مردم، به طبیعت نگاه کنید، فیلم ببینید، سعی کنید تأثیر نور‌های پیاده رو، روی عابرین را تحلیل کنید. موزه بروید، نقاشی‌ها را ببینید، مجلات عکاسی و مد را ورق بزنید، اینستاگرام عکاسان حرفه‌ای را تماشا کنید، رنگ‌های لباس‌های ویترین مغازه‌ها را تحلیل کنید. همه این‌ها کارهایی هستند که می‌توانند به سرعت مهارت شما در رتوش عکس را بالا ببرند. هر چیزی می‌تواند برایتان الهام بخش باشد، حتی زمان‌هایی که با کار فکر نمی‌کنید. لازم نیست برای یادگیری، وقت مشخصی را اختصاص دهید، همه ساعات روز می‌تواند برای شما تمرین و کلاس آموزشی باشد.

مالکوم گلدوِل (Malcolm Gladwell) معتقد است برای اینکه در یک کار “خبره” شوید، 10 هزار ساعت وقت لازم است. این یک زمان حدودی برای یادگیری یک مهارت است. یعنی اگر حدود 3 سال، روزی 8 ساعت، روی کار رتوش عکس تمرکز و تکرار کنید، تبدیل به یک حرفه‌ای تمام عیار می‌شوید. زمان طولانی‌‌ای است؟ نمی‌توانید اینقدر صبر کنید؟
پس احتمالاً برای دستیابی به مهارت‌های دیگر، باید دنبال روش‌های سریع‌تری باشید. هر چند که تصور می‌کنم پیدا کردن روش‌های جایگزین، بدون صبر و تحمل، کمی مشکل خواهد بود.

شما در این باره چه فکر می‌کنید؟ آیا روش های دیگری را می‌شناسید که سریع تر به نتیجه می‌رسند؟ آیا هیچ وقت از روش‌های گفته شده استفاده کرده‌اید؟ در کادر نظرات پایین این مقاله نظرتان را بنویسید و ما را از تجربه‌های خودتان آگاه کنید.

منبع: بلاگ سایت دیج ایمیج

  • تصویر دیجیتال
  • ۰
  • ۰

این روزها اینستاگرام پر از عکس‌های عروسی هستند که جلوه و ظاهری شبیه به عکس های قدیمی دارند. در واقع این عکس ها کاملا مدرن و با صحنه‌ها و پس زمینه‌ها و لباس‌های کاملا مدرن و ماروزی گرفته می‌شوند. اما رنگ و نور و ظاهر آنها به گونه‌ای است که به نظر می‌رسد قدیمی هستند. در واقع این قدیمی کردن عکس های مدرن، یک تناقض عجیب در روند عکس های مدلینگ و عروسی است. از یک طرف این عکس ها جدید و از یک طرف شبیه به عکس های قدیمی هستند.
اینکه چرا همه دوست دارند عکس هایشان را قدیمی کنند، احتمالا به نوستالژی فیلم‌های نگاتیوی برمی‌گردد. این نوستالژی عکس های قدیمی در عکس های غربی بیشتر نمود دارد و خیلی از ویرایشگر‌های عکس، علاقمند هستند تا حال و هوای دهه‌های 50 و 60 و 70 میلادی را در عکس هایشان بگنجانند. اما دلیل استقبال عکاسانی که در کشور خودمان ایران زندگی می‌کنند، از این عکس‌ها، صرفا به دلیل یادآوری خاطرات قدیمی نیست. بخشی از این رویکرد به دلیل الگوبرداری ما از آلبوم‌های مدلینگ غربی است و اتفاقا این کار باعث می‌شود تا عکس هایمان بیشتر مدرن و امروزی به نظر برسند. به همین دلیل هم این مدل عکس‌ها که به عکس های Retro مشهور هستند، این روز‌ها بیشتر به مدرن کردن عکس‌های دیجیتال مشهور هستند.

فعلاً توجهی به دلایل ریشه‌ای جذابیت نوستالوژی نداریم و اینکه آیا این علاقه صحیح یا غیر صحیح است برای ما ملاک نیست. در عوض می‌خواهیم ببینیم که چطور می‌توانیم عکس‌های قدیمی و آنالوگ را در تصاویر دیجیتال خودمان شبیه‌سازی کنیم. این نوع ویرایش را در لایتروم به نام Film Look می‌شناسیم. یعنی ویرایش‌هایی که رنگ و نور عکس دیجیتال طبیعی را شبیه به فیلم‌های آنالوگ قدیمی می‌کند. ادوبی با به روز رسانی‌هایی که اخیراً در   ایجاد کرده است، دستیابی به این جلوه فیلم‌های قدیمی را راحت‌تر کرده است. به عنوان مثال قبلا در وب‌سایت دیج ایمیج، مفصلا درباره گرین و فرق آن با نویز و افزودن گرین به عکس‌های دیجیتال توضیح دادیم. این جلوه و بسیاری موارد دیگر مانند تنظیم کنتراست، رنگ‌ پریدگی یا رنگ‌های مات و Split Toning برای دستیابی به رنگ‌های قدیمی، همگی می‌بایست برای دستیابی به این جلوه رنگ مورد توجه قرار گیرند.
اما پیش از آنکه ببینیم “چطور” باید رنگ‌های قدیمی را بازآفرینی کنیم، باید چند نکته مهم درباره عکس‌های قدیمی یا آنالوگ بدانیم.

عکاسی آنالوگ پر از جلوه‌های گوناگون بود

یک باور اشتباه درباره فیلم‌های نگاتیوی وجود دارد: اینکه مثلاً فلان فیلم، تنها به فلان شکل و شمایل بوده است. خیلی‌ها وقتی درباره یک فیلم یا نگاتیو خاصی از آن زمان‌ها صبحت می‌کنند که انگار، آن فیلم فقط می‌توانسته یک جلوه خاص داشته باشد. در حالی که جلوه فیلم‌های نگاتیوی می‌توانست تحت تأثیر شرایط گوناگون، از خود فیلم و روش نوردهی به آن تا دارو‌های ظهور و کاغذ‌هایی که روی آن‌ها چاپ می‌شد تغییر کند. به همین دلیل هم پریست‌های مختلف لایتروم که برای فیلم‌های قدیمی ساخته می‌شوند، گاهی اوقات با یک نام و مخصوص یک فیلم نگاتیوی، این‌قدر با هم تفاوت دارند. در واقع هر کدام از آن‌ها، جلوه رنگ و نور متفاوتی را دارند و خیلی وقت‌ها اصلاً نمی‌توان آن‌ها را بدون تغییر روی عکس‌های عادی قرار داد. فاکتورهای مختلفی از نگاتیو‌ها باید برای استفاده از پریست‌های لایتروم آن روی یک عکس معمولی تغییر کنند تا به جلوه‌ای دلخواه برسیم.

مثلاً فیلم مربوط به چند سال پیش است، چطور نگهداری شده، نوع دما و مواد شیمیایی که برای ظهور فیلم استفاده شده چه بوده است، مدت زمان ظهور چقدر بوده و نهایتاً اینکه آیا فقط جلوه رنگی خود فیلم را در نظر می‌گیریم یا همین موارد را درباره کاغذی که روی آن چاپ می‌کردیم هم باید در نظر بگیریم و جلوه رنگ قدیمی چاپ شده را لحاظ کنیم؟ همه این موارد را به این علت توضیح دادم که بدانیم، وقتی درباره جلوه یک فیلم قدیمی حرف می‌زنیم، بیشتر از اینکه درباره یک استاندارد یا گزینه‌های خاص صحبت کنیم، باید به خلاقیت و باور ما از آنچه که می‌خواهیم برگردیم و خودمان سعی کنیم چیزی نزدیک به استانداردی را که در ذهن داریم بازآفرینی کنیم.
اما نگران نباشید. قرار نیست این کار آن‌قدرها هم پیچیده باشد. تمام این کار‌ها را می‌توانیم در لایتروم انجام دهیم. تمامی ابزارهای مورد نیاز در اختیارمان هست.

رنگ

رنگ، نقش مهمی را در بازسازی جلوه‌ عکس‌های قدیمی بازی می‌کند و روش‌های دستیابی به این مدل از رنگ‌ها بسیار مختلف است. فیلم‌های قدیمی یا جلوه نوستالوژی فیلم‌های آنالوگ که vintage look نام دارند، در طی دهه‌های گذشته بسیار تغییر کرده‌اند. یکی از سریع‌ترین روش‌های استاندارد برای این کار، ایجاد ته مایه رنگی در بخش‌های تیره و روشن تصویر است. در واقع به جای اینکه یک تنالیته رنگی ثابت را روی همه عکس اضافه کنیم، به بخش‌های تاریک، روشن (و حتی گاهی اوقات به رنگ‌های میانی) به صورت جداگانه، رنگ می‌دهیم.

اما درباره Split Toning قبلاً توضیح دادیم. اصول کار به این ترتیب است که تمامی پیکسل‌های عکس را به دو بخش پیکسل‌های تیره و پیکسل‌های روشن تقسیم کنیم. بعد یک رنگ را به بخش‌های تیره اضافه کنیم و یک رنگ را به بخش‌های روشن.
برای این کار باید پنل Split Toning را باز کنیم. میله بار بالایی برای افزودن رنگ به نورها و بخش‌های روشن یا همان Highlight ها است. زیر آن هم میله بار Saturation شدت رنگی که اضافه می‌کنیم را کنترل می‌کند.
دقیقاً مانند همین دو میله بار را هم در پایین داریم که نوع رنگ و شدت آن را برای بخش‌های تیره کنترل می‌کنند.

ساخت جلوه رنگ‌های قدیمی در لایترومدر وسط هم گزینه Balance را داریم که تعریف می‌کند از چه نقطه ای قبل‌تر، رنگ‌های تیره و از چه نقطه‌ای به بعد، رنگ‌های روشن آغاز می‌شوند. در واقع تعادل بین این دو بخش را با همین گزینه Balance تعیین می‌کنیم. هرچقدر این میله بار را به سمت چپ بکشیم، تنالیته رنگی بخش‌های تیره غلیظ‌تر و براق‌تر می‌شود و هر چقدر آن را به سمت راست ببریم، رنگ‌های روشن بیشتر بیرون می‌زنند و به چشم می‌آیند.

نهایتاً اینکه اگر هم پیدا کردن رنگ، روی میله بار برایتان مشکل است، می‌توانید روی مستطیل رنگی روبروی هر کدام کلیک کنید و از پالت رنگ باز شده، رنگ مورد نظرتان را انتخاب کنید.
شما می‌توانید هر رنگی را با هر رنگ دیگری ترکیب کنید. به‌هرحال دو رنگ در اختیار دارید و می‌توانید برای هر کدام از آن‌ها فام رنگی (Hue)، غلظت (Saturation) و روشنایی یا Brightness دلخواهتان را تعریف کنید. اما معمولاً پرطرفدارترین دوگانه‌های رنگی، رنگ‌های مکمل هستند. مثلاً نارنجی برای روشنایی‌ها و آبی برای تیرگی‌ها و ترکیب‌هایی مانند این، بسیار پرطرفدار هستند.

نکته مهم اینکه این تغییرات رنگ نباید خیلی شدید باشند. این تغییرات بسیار ملایم و آرام اتفاق می‌افتند، بنابراین در رنگ دادن به عکس، اغراق نکنید.

پروفایل‌های خلاقانه

پروفایل‌های خلاقانه یا Creative Profiles یکی از جالب‌ترین و متنوع‌ترین تنظیمات برای ایجاد رنگ‌های قدیمی و خلاقانه است که در نسخه‌های جدید لایتروم آن‌ها را پیدا می‌کنید. پروفایل‌ها، پیشتر نیز در لایتروم وجود داشتند. اما در نسخه‌های جدید، این امکان را پیدا کردیم که پروفایل‌های دیگر (Third Party) را از جاهای دیگر دریافت و وارد برنامه کنیم یا حتی پروفایل‌های اختصاصی خودمان را بسازیم.

پروفایل‌های لایتروم کاربرد‌های مختلفی دارند. اما یکی از جالب‌ترین کاربردهای آن‌ها، Color Grading یا ساخت عکس‌های مدرن رنگ‌های خاص است که در واقع همان شبیه‌سازی رنگ‌های قدیمی آنالوگ در لایتروم محسوب می‌شود.

ساخت جلوه رنگ‌های قدیمی در لایترومجالب‌ترین نکته و در واقع تفاوت اصلی پروفایل‌های لایتروم در برابر پریست‌های این برنامه این است که پروفایل‌ها، بدون اینکه تنظیمات رنگ و نور اصلی را تغییری دهند، روی عکس تأثیر می‌گذارند. در واقع وقتی از یک پروفایل با کنتراست بالا استفاده می‌کنید و دوباره روی پنل Basic بازمی‌گردید، اسلایدر Contrast هیچ تغییری نکرده است و هم‌زمان می‌توانید با همین اسلایدر، دوباره کنتراست را کاهش دهید. این همین نکته‌ای است که کاربرد پروفایل‌ها در برابر پریست‌ها را ترجیح دهیم.

یک نکته مهم دیگر نیز درباره پروفایل‌ها وجود دارد که کمبود آن درباره پریست‌ها به شدت محسوس است. تأثیر پروفایل‌ها را می‌توان مانند فیلتر‌های عادی یا لایه‌های فتوشاپ، به صورت کلی کم یا زیاد کرد. در واقع این ابزارها، دارای یک اسلایدر شدت تأثیر یا چگالی تأثیر هستند که همان‌طور که از نام آن‌ها برمی‌آید، می‌توانید تأثیر کلی فیلتر را روی عکس تغییر دهید.

برای استفاده از پروفایل‌ها، باید در پنل Basic روی آیکون پروفایل (روبروی همین گزینه در بالای پنل) بزنید تا پنل Profile Browser باز شود.

ساخت جلوه رنگ‌های قدیمی در لایترومدر اینجا می‌توانید از میان انواع پروفایل‌هایی که به صورت استاندارد در داخل خود برنامه وجود دارد، منوی Vintage را باز کنید و پروفایل‌های رنگ و نور قدیمی را ببینید. طبیعتاً با کلیک روی هر کدام، همان جلوه رنگی روی عکس‌هایتان اعمال می‌شود.

ساخت جلوه رنگ‌های قدیمی در لایترومکنتراست

برخلاف رنگ‌های قدیمی در لایتروم ، کنتراست عکس‌های قدیمی را تقریباً می‌توان بدون دردسر و کاملاً به سادگی بازسازی کرد. اصولاً عکس‌های قدیمی، در طول زمان رنگ‌پریده می‌شوند. این یکی از خصوصیت‌های مهم عکس‌ها و نگاتیو‌هایی بود که به صورت شیمیایی ظاهر می‌شدند و دقیقاً به همین خاطر هم از کیفیت آن‌ها کاسته می‌شد. به همین دلیل خیلی وقت‌ها سعی می‌کنیم تا سیاهی‌های عکس را از حالت استاندارد خارج کرده و آن‌ها را اصطلاحاً بور یا رنگ پریده کنیم. این کاهش سیاهی عکس‌ها را در تنظیمات Curve هم می‌توان انجام داد.

از آنجا که در پنل Basic یک اسلایدر جداگانه برای کار روی کنتراست عکس‌ها داریم، به راحتی می‌توان با کم کردن کنتراست، سیاهی عکس‌ها را رنگ پریده یا Fade کرد. اما کنترل این اسلایدر چندان ساده نیست و در واقع نمی‌توان تأثیر آن روی قسمت‌های مختلف عکس را به سادگی کنترل کرد. این کاهش کنتراست، به صورت یکنواخت روی همه بخش‌های عکس تأثیر می‌گذارد. این در حالیست که پنل Tone Curve در لایتروم، خیلی بهتر می‌تواند روی کنتراست تأثیر بگذارد و تنظیمات آن دقیق‌تر است.

ساخت جلوه رنگ‌های قدیمی در لایتروم
ساده‌ترین روش برای کاهش کنتراست بخش‌های تیره یا Fade کردن سیاهی‌ها این است که گوشه پایینی سمت چپ منحنی tone Curve را بگیرید و آن را بالا بکشید. این روش، به سرعت سیاهی‌های عکس را رنگ‌پریده و بور می‌کند. اما از آنجا که منحنی Curves به حالت خطی است، بلافاصله رنگ‌های میانی هم روشن‌تر می‌شوند و این چیزیست که نمی‌خواهیم اتفاق بیفتد. چون اصولاً در عکس‌های قدیمی، این رنگ سیاه بود که بور می‌شد و رنگ‌های میانی چندان تغییری نمی‌کردند. به همین خاطر هم دوباره روی منحنی نقاط جدیدی اضافه می‌کنیم (با کلیک کردن روی خود خط) و سعی می‌کنیم نقاط میانی را دوباره سر جای خود برگردانیم.

طبیعتاً این تغییر به نوع عکس و سلیقه خودتان بستگی دارد. یادتان باشد که هیچ استاندارد خاصی برای Fade کردن سیاهی‌ها وجود ندارد و بستگی دارد که یک عکس چقدر قدیمی باشد یا چقدر در معرض تغییرات شیمیایی قرار گرفته است.

ساخت جلوه رنگ‌های قدیمی در لایترومGrain

درباره Grain (گِرِین) پیش از این هم توضیحات مفصلی داده‌ایم. اینکه گرین چیست و چرا در عکس‌های قدیمی دیده می‌شود. به طور خلاصه اینکه نه تنها نباید گرین را با نویز اشتباه بگیرید، بلکه در لایتروم، این دانه‌ها را به عنوان یک جلوه یا افکت در نظر می‌گیرند که می‌توانید در صورت تمایل آن را به عکس‌هایتان اضافه کنید.
اصولاً عکس‌های دیجیتال، بدون گرین ثبت می‌شوند و برای دستیابی به جلوه عکس‌های قدیمی می‌توانید این دانه‌ها را به آن‌ها “اضافه” کنید.

هرچقدر فیلم‌ها با حساسیت بالاتر بودند، گرین بیشتری داشتند. به همین علت هم اغلب جلوه‌های رنگ‌های قدیمی سیاه و سفید را با گرین زیاد می‌بینیم. در زیر عکسی را می‌بینیم که با لنز 35mm و فیلم Kodak Tri-X 400 گرفته شده است. به همین دلیل وجود گرین در آن کاملاً مشهود است و حتی در اندازه کوچک هم می‌توانیم این دانه‌های نوستالژیک را ببینیم.

برای افزودن Grain به عکس‌های دیجیتال، باید وارد پنل Effects شوید. گزینه‌های این پنل را قبلاً به طور کامل توضیح دادیم. فقط برای اینکه یک تمرین عملی با آن‌ها داشته باشیم، می‌توانید این مقادیر را که براساس سعی و تجربه برای فیلم‌های مختلف به دست آورده‌ام استفاده کنید:

ساخت جلوه رنگ‌های قدیمی در لایترومبرای ISO 50-100 (Kodak Ektar 100, Ilford FP4 Plus, Fujichrome Velvia 50)
Amount: 15
Size: 10
Roughness: 10
برای ISO 200-400 (Kodak Tri-X 400, Ilford HP5 Plus)
Amount: 30
Size: 10
Roughness: 10
برای ISO 800-1600 (Fujifilm Superia X-Tra 800, Fujifilm Superia 1600, Kodak Portra 800)
Amount: 45
Size: 40
Roughness: 15
ISO 3200  و بالاتر از آن (Kodak T-Max P3200, Ilford Delta 3200)
Amount: 60
Size: 40
Roughness: 45
لای تروم به صورت پیش‌فرض مقادیر Size و Roughness را به ترتیب روی 25 و 50 قرار می‌دهد. اگر می‌خواهید مقدار گرین بیشتری اضافه کنید، حواستان به این پیش‌فرض‌ها هم باشد. و یک چیز دیگری را هم به یاد داشته باشید: میزان گرین را برحسب حساسیت اصلی دوربین خودتان تعیین کنید. اگر با حساسیت بالا عکس گرفته‌اید، از گرین کم استفاده نکنید. زیرا خود گرین می‌تواند نویز حاصل از حساسیت بالا را مخفی کند.

چرا شبیه‌سازی؟ چرا آنالوگ نه؟

خیلی از ما هنوز هم نوستالوژی و حس عکاسی با فیلم‌های آنالوگ را به یاد داریم. ممکن است فکر کنید “خوب اگر این‌قدر عکس‌های قدیمی را دوست داری، چرا با دوربین آنالوگ عکاسی نمی‌کنی؟!” باید واقعیت را قبول کنیم. اگرچه هنوز هم دوربین‌ها و فیلم‌های آنالوگ در بازار موجود هستند، اما تجربه استفاده از دوربین‌های دیجیتال باعث می‌شود تا دیگر نتوانیم به راحتی با محدودیت‌های آنالوگ کنار بیاییم. حداقل برای خود من که این‌طور بوده است. بسیاری از بهترین کار‌های من در دنیای دیجیتال و با دوربین‌های صفر و یک انجام شده‌اند. به همین دلیل احتمالاً قدیمی کردن عکس‌هایی که با دوربین‌های مدرن گرفته شده‌اند احتمالاً یک پارادوکس عجیب به نظر می‌آید. اما تصور من این است که ما هنوز هم می‌توانیم از امکانات دوربین‌های جدید بهره ببریم و “حال و هوای” عکس‌های قدیمی را احساس کنیم. این یک احساس شخصی نیست و احتمالاً آن‌قدر این حس قوی بوده که ادوبی در نسخه‌های جدید لایتروم از پروفایل‌های قدیمی کردن عکس‌ها رونمایی کرده است. همین اتفاق نشان می‌دهد که این احساس یک حس مشترک در بین عکاسان سرتاسر جهان است. حتی برای کسانی که خود در آن روزگار قدیم عکاسی نکرده‌اند هم این موضوع جذاب و جالب است.
شما درباره این روش‌ چه فکر می‌کنید؟ آیا عکس‌هایتان را قدیمی می‌کنید؟ آیا از این روش‌ها استفاده کرده‌اید یا روش‌های اختصاصی برای خودتان دارید؟
در باکس کامنت‌ها در زیر مقاله می‌توانید تجربه‌های خودتان را در این زمینه با ما در میان بگذارید.

منبع: بلاگ دیج ایمیج

  • تصویر دیجیتال
  • ۰
  • ۰

نزدیک به 80 سال از عمر یک عکس می‌گذرد. عکسی که در آن، یک مرد، در میان دریایی از نازی های آلمانی ایستاد و در مقابل رهبر آلمان‌ها یعنی هیتلر، ادای احترام نکرد. در سال 1936، وقتی یک کشتی که تازه ساخته شده بود در بندر هامبورگ آلمان به آب انداخته شد، رهبر آلمان‌ها یعنی هیتلر، در آن مراسم شرکت کرد و تصویری در آنجا ثبت شد که نشان می‌دهد یک نفر از میان ده‌ها هزار آلمانی، با دست‌هایی که بر روی سینه خود گره زده است، ایستاده و با عصبانیت و بدون احترام، در مقابل این رهبر خودنمایی می‌کند. این تصویر سال‌ها بعد به عنوان نماد مقاومت در برابر نازی‌ها شناخته شد و مردی که در آن تصویر مشخص بود، August Landmesser نام دارد. در این پادکست، داستان August را می‌شنویم. آنچه که بود و آنچه که شد.
روایتی منحصر بفرد از امیر یاری درباره یکی از ماندگارترین عکس‌های تاریخ

august

irma

ingrid

اطلاعات بیشتر درباره قوانین نورنبرگ و Irma Eckler و August Landmesser

کتاب “خانواده‌ای که با Rassenschande از هم پاشید در وب‌سایت آمازون

منبع: پادکست دیج ایمیج

  • تصویر دیجیتال
  • ۰
  • ۰

فلاش را به صورت دستی بزنیم یا از TTL استفاده کنیم؟ این یکی از تکراری‌ترین سوال‌هایی است که وقتی درباره نورپردازی مصنوعی یا در واقع نوردهی با فلاش صحبت می‌شود، پی‌درپی پرسیده می‌شود. کدامیک را باید انتخاب کرد؟ حرفه‌ای‌ها از کدام روش استفاده می‌کنند؟ کافیست سری به کلاس‌های عکاسی بزنید یا پای صحبت عکاسان حرفه‌ای بنشینید تا ببینید که چقدر اختلاف نظر بین افراد حرفه‌ای است. یک نفر درباره شرایط عکاسی توضیح می‌دهد و می‌گوید که عکاسی عروسی باید با فلاش TTL انجام شود و عکاسی مدلینگ با فلاش Manual. یک نفر می‌گوید وقتی با فلاش TTL کار می‌کنیم، از آنجا که نورسنجی فلاش دست ما نیست، باید حتماً با دوربین‌های نیکون استفاده شود. چون تعداد حسگر‌های نورسنجی در نیکون‌ها بیشتر از کانن‌ها است. برخی می‌گویند که فلاش‌های TTL اصولاً برای حالت‌های خودکار است و وقتی دوربین روی حالت Manual است، باید فلاش هم Manual باشد. جالب اینجاست که همه آن‌ها هم عکاسان خوبی هستند و اتفاقاً بسیار هم در زمینه نوردهی با فلاش مهارت دارند. اما چرا این‌قدر نظرات مختلف درباره مقایسه TTL با Manual یا دستی می‌بینیم؟ شاید بخشی از این تفاوت سلیقه، به روش‌های گوناگون دستیابی به یک نورپردازی صحیح بازگردد. بخشی از این تفاوت، نه به کیفیت نور خروجی و نورپردازی، بلکه به سرعت عمل و نحوه کاربرد فلاش‌ها بازمی‌گردد. در این مقاله می‌خواهیم این دو روش را با هم مقایسه کرده و مزیت‌ها و معایب هر کدام را بررسی کنیم تا ببینیم کدامیک از آن‌ها برای روش و سلیقه کاری ما مناسب‌تر است.

مهم‌ترین تفاوت این دو روش، به نحوه محاسبه نور خروجی و پایداری آن‌ها روی این مقدار بازمی‌گردد. وقتی از فلاش دستی استفاده می‌کنیم مقدار نوری که فلاش می‌تابد، در هر عکسی که می‌گیریم و با هر مقدار نوری که می‌تابیم، همچنان ثابت است. مثلاً اگر به فلاش می‌گوییم که با 25 درصد از قدرت کامل خودش بتابد، این تابش در تمامی عکس‌ها یکسان است و فقط این ما هستیم که با باز و بسته کردن دهانه دیافراگم یا تغییر مقدار حساسیت دوربین، نور آن را کنترل می‌کنیم. اما وقتی فلاش را روی TTL قرار می‌دهیم، هر بار که نور می‌تابد، ممکن است با تابش قبلی متفاوت باشد. در واقع فلاش TTL هر بار، قبل از تابش نور اصلی و پیش از زمانی که دهانه شاتر باز شود، یک نور خیلی سریع و ضعیف می‌تابد تا مقدار صحیح را تشخیص دهد. این تابش سریع، آن را با فلاش‌های عادی متفاوت می‌کند و معمولاً نمی‌توانید فلاش‌های TTL را با فلاش‌های عادی که بدون TTL هستند هماهنگ کنید. به همین دلیل هم وقتی فلاش‌های اکسترنال را با فلاش‌های آتلیه‌ای هماهنگ می‌کنیم، احساس می‌کنیم که فلاش‌های آتلیه‌ای اصلاً کار نکرده‌اند. در واقع این مشکل به این خاطر است که فلاش‌های آتلیه‌ای با همان تابش نور اول، فلاش زده‌اند و دیگر هنگام فلاش اصلی، نوری تابیده نمی‌شود.

فلاش TTL در برابر فلاش دستی. کدام بهتر است؟

اما کدامیک از این دو روز بهتر است؟ هر کدام از آن‌ها مزیت‌ها و معایب خودشان را دارند. مهم این است که در چه موقعیت و شرایطی عکس می‌گیرید. بهترین روش این است که هر دوی آن‌ها را به خوبی یاد بگیرید و در هر دو، تجربه پیدا کنید و نهایتاً اینکه هر زمان، روش مورد نیاز همان زمان را انتخاب کنیم.

فلاش به روش Manual یا دستی

روش دستی را روش “تنظیم کن، فراموش کن” هم می‌نامند. این روش برای وقت‌هایی خیلی خوب است که دقیقاً می‌دانید چه مقدار نور لازم دارید و مقدار نورتان هم چندان تغییری نمی کند. مثلاً این روش، به عنوان روش استاندارد و مورد استفاده در استودیو‌ها و آتلیه‌های عکاسی شناخته می‌شود. در این شرایط، سوژه ما ثابت است، نور محیط ثابت است، تنظیمات دوربین هم ثابت است و طبیعتاً شدت تابش نور هم می‌تواند ثابت باشد. دلیلی ندارد برای هر بار ثبت عکس، نوردهی جدیدی انجام دهیم یا از دوربین بخواهیم مقدار تابش جدید را برایمان حدس بزند. می‌توانید بارها و بارها، با یک تنظیمات ثابت، عکس بگیریم. کافیست تنظیمات دوربین را ثابت نگه داریم و هر چقدر می‌خواهیم عکس بگیریم (در واقع تا زمانی که دیافراگم دوربین را کم و زیاد نکنیم).
اما اشکال استفاده از فلاش دستی این است که هر بار باید حدس بزنید که مقدار نور باید چقدر باشد. معمولاً زمانی که سرعت عمل بالا نیاز دارید، حتی عکاسان حرفه‌ای هم ممکن است کمی با این موضوع درگیر شوند و چند باز شاتر بزنند تا بفهمند که این مقدار نور برای این زاویه و کار مناسب است یا نه. من گفتم معمولاً، چون طبیعتاً اگر بارها و بارها تمرین کرده باشید و شرایط مختلف نور و قدرت فلاش و مقدار نوردهی با یک تنظیمات خاص، دستتان آمده باشد، احتمالاً تعداد شات‌های آزمایشی، برایتان خیلی کمتر خواهد شد. اما در هر حال پروسه یادگیری و تخمین زدن مقدار تابش نور فلاش و نوردهی عکس، روند یادگیری نسبتاً طولانی‌ای دارد و به راحتی ممکن نیست.

فلاش TTL در برابر فلاش دستی. کدام بهتر است؟

نکته دوم اینکه حتی زمان‌هایی که مقدار نوردهی فلاش را درست حدس می‌زنید، سرعت تغییرات افت نور بر اساس فاصله هم فاکتور دیگری است که می‌تواند محاسبات شما را به هم بریزد. می‌دانیم که شدت افت نور بر اساس فاصله، یک رابطه خطی نیست و فرمول پیچیده‌تری دارد. در واقع درباره افت نور قانونی به نام مربع معکوس داریم که توضیح ساده آن این است که شدت افت نور، بسیار سریع‌تر از تغییر فاصله منبع نور با سوژه است. مثلاً وقتی فاصله سوژه با فلاش 1 متر است و فلاش با قدرت 100 می‌تابد، اگر فاصله دو متر بشود، قدرت فلاش برای همان تابش قبلی، دو برابر یا 200 نمی‌شود و باید مثلاً با قدرت 400 بتابد. این پیچیدگی محاسبه افت نور، باعث می‌شود تا وقتی سوژه شما در حال حرکت است، تنظیم نور فلاش دستی بسیار سخت شود. فرض کنید می‌خواهید از یک عروس و داماد که در حال ورود به سال عروسی هستند و شما می‌خواهید پشت سر هم از آن‌ها عکس بگیرید. حالا اگر بخواهید فلاش دستی استفاده کنید، باید به طور مداوم قانون مربع معکوس را محاسبه کرده و پشت سر هم شدت نور را تغییر دهید. این موضوع وقتی بغرنج‌تر می‌شود که فلاش در ورودی سالن قرار دارد و شما با یک لنز 70-200mm از فاصله‌ای دورتر در حال عکاسی هستید. طبیعتاً نمی‌خواهید برای هر بار فلاش زدن، به سمت فلاش بدوید و آن را تغییر دهید یا از فاصله دور به دستیارتان توضیح دهید که نتیجه محاسبات ذهنی‌تان چقدر بوده است؟! و صد البته نمی خواهید هر بار با زدن فلاش و تغییر مکان سوژه‌ها هم، دیافراگم دوربین را تغییر دهید تا به نوردهی مناسب برسید؟!

فلاش TTL

دقیقاً همان‌جایی که فلاش دستی می‌تواند موجب دردسر شود، فلاش‌های TTL هستند که به کمک ما می‌آیند. فلاش‌ها در حالت TTL، قبل از اینکه به طور بتابند، یک نور بسیار ضعیف می‌تابانند و به این ترتیب می‌توانند بفهمند که سوژه دقیقاً در چه فاصله‌ای از دوربین قرار دارد. ضمن اینکه فلاش‌های TTL مدرن، می‌توانند با استفاده از اطلاعات خود دوربین و لنز هم بفهمند که دقیقاً روی چه سوژه‌ای فوکوس کرده‌اید و این سوژه هم اکنون در چه فاصله‌ای است (حتی اگر سوژه حرکت کند). علاوه بر این اطلاعات دیگری مانند بسته یا باز بودن کادر دوربین هم از طریق فلاش‌های TTL درک و در تابش نور محاسبه می‌شود. به همین دلیل است که وقتی با یک فلاش TTL کار می‌کنید، گزینه‌ای برای تشخیص فاصله کانونی هم روی آن می‌بینید که می‌تواند به صورت خودکار یا دستی تنظیم شود. وقتی این گزینه روی حالت خودکار قرار دارد، با زوم کردن روی سوژه، لامپ تابشی فلاش هم در داخل بدنه حرکت می‌کند تا شعاع تابش نور را بازتر یا بسته‌تر کند. یا مثلاً وقتی فلاش را رو به سقف می‌تابانید (برای فلاش‌های بازتابی یا انعکاسی) دوربین می‌تواند این اطلاعات را به فلاش بدهد تا دیگر روی سوژه خاصی زوم نکند و از واید‌ترین حالت خودش برای تابش نور استفاده کند.

معرفی بهترین عکاسان عروسی در جهان

همچنین گاهی اوقات ما در داخل یک فضای بسته، از دیوار‌ها برای بازتاب و نرم کردن نور استفاده می‌کنیم. در چنین صورتی، وقتی جای خود را تغییر می‌دهیم، دیگر نیازی نداریم تا فاصله خود تا دیوار را حساب کنیم و نگران کم و زیاد شدن شدت نور باشیم. چون به‌هرحال خود فلاش با TTL، می‌تواند این تغییر فاصله را جبران کند و همواره نوری یکسان را به سوژه بتاباند.

اما اشکال TTL اینجاست که همانند خیلی از تکنولوژی های دیگر، کامل و بی‌نقص نیست. نباید فراموش کنیم که TTL هرچقدر هم پیشرفته باشد، باز هم یک تکنولوژی است. هر چقدر هم هوشمند باشد، باز هم ماشینی است. هر چقدر بتواند خوب تحلیل کند، باز هم درک نمی‌کند. TTL نمی‌تواند فرق بین یک شخصی که لباس سفیدی را بر تن کرده، با فردی که واقعاً پوست روشنی دارد تشخیص دهد. به همین دلیل هم بازتاب روشن نور از روی یک شخص، می‌تواند به راحتی به این حالت تعبیر شود که نور زیادی روی او تابیده و به همین دلیل هم احتمالاً نور فلاش را کاهش می‌دهد. یا به همین شکل، وقتی از یک سوژه با لباس‌های تیره، در زمینه‌ای تاریک عکاسی می‌کنید، احتمالاً میزان نور تابیده شده خیلی بیشتر از مقدار مورد نیاز خواهد بود و سوژه را پر نور می‌کند.
دقیقاً به همین دلایلی که گفته شد، حتی زمانی که می‌دانید نور روز کاملاً عالی است، باز هم ممکن است یک تغییر کوچک در کادربندی عکس، شدت نور فلاش را تغییر دهد.

خوب پس بالاخره کدامیک بهتر هستند؟

اگر قرار است عکاسی عروسی یا عکاسی سر صحنه انجام بدهیم، بدون شک هیچ چیزی نمی‌تواند با یک فلاش TTL قدرتمند رقابت کند. اینکه می‌گویم قدرتمند، منظورم دقیقاً استفاده از فلاش‌های استودیویی TTL است که قدرت کافی برای نوردهی در فضای خارجی را هم داشته باشد. چون برخی از فلاش‌های اکسترنال روی دوربینی هم هستند که تکنولوژی TTL را دارند، اما به دلیل ضعیف بودن ساختار یا کم بودن قدرتشان، نمی‌توانند در مدت زمان طولانی زیر نور شدید آفتاب کار کنند و ممکن است این کار باعث آسیب به فلاش شود. البته حتی اگر با فلاش‌های TTL هم نوردهی کنید، باز هم احتمالاً لازم است بعداً در فتوشاپ، دستی به عکس‌ها بکشید و کمی آن‌ها را ویرایش کنید. اما استفاده از این فلاش ها به شما امکان می‌دهد تا ذهنتان را از نوردهی آزاد کرده و همه تمرکزتان را روی کادربندی و سوژه قرار دهید و با خیال راحت‌تری عکاسی کنید.
اما اگر باز هم همین عکاسی سر صحنه انجام می‌دهید، اما سوژه و فاصله نور با آن ثابت هستند (مثلاً عکاسی از سفره عقد با نور بازتابی از سمت سقف)، نیازی به فلاش TTL ندارید و می‌توانید نور فلاش را به صورت دستی روی مقدار مورد نیاز تنظیم کرده و پشت سر هم فلاش بزنید.

فلاش TTL در برابر فلاش دستی. کدام بهتر است؟

اما اگر عکاسی پرتره می‌کنید، فکر می‌کنم فلاش دستی بیشتر برایتان کاربرد داشته باشد. چون در این حالت، معمولاً سوژه شما کاملاً ثابت است و خودتان هم دقیقاً در زاویه مشخص عکاسی می‌کنید. به این ترتیب دیگر لازم نیست با هر بار تغییر زاویه نگران افت یا افزایش نور باشید. کافیست شدت نور را دقیقاً تنظیم کنید و بعد دیگر آن را فراموش کنید و به کادربندی بپردازید.
در حالی که وقتی با TTL کار می‌کنید با هر بار تغییر زاویه یا تغییر کادر، ممکن است نور متفاوتی داشته باشید و کار را در مرحله ویرایش عکس با لایتروم یا فتوشاپ برایتان سخت‌تر می‌کند.

نوردهی دستی و TTL همراه با هم

فلاش‌های TTL معمولاً شدت تابش خود را نشان نمی‌دهند. اما برخی از مدل‌ها هستند که وقتی آن‌ها را روی TTL می‌گذارید، نور را به صورت خودکار تشخیص داده و می‌تاباند. با این روش، نوردهی نسبی را متناسب با سوژه مورد نظر پیدا می‌کنید و بعد نوردهی را روی حالت دستی قرار می‌دهید و فلاش مقدار نور قبلی را حفظ می‌کند. به این ترتیب، دیگر نیازی به حدس و گمان ندارید. خصوصاً زمانی که با بیشتر از یک شاخه نور کار می‌کنید، این روش، خیلی سریع می‌تواند شما را به نتیجه نهایی برساند. یعنی دیگر حدس و گمان و تخمین برای چند فلاش نیاز نیست. کافیست یکبار، با TTL فلاش بزنید و بعد بلافاصله، همه فلاش ها (یا همان یک فلاش) را روی حالت دستی ببرید تا دوربین با همان تنظیمات فلاش به کار خودش ادامه دهد. همچنین می‌توانید وقتی فلاش‌ها را روی حالت دستی بردید، مقادیر هر فلاش را هم با دقت بیشتر کم و زیاد و تنظیم کنید.
این روش فوق‌العاده است. وقتی نمی دانید چه تنظیمی را استفاده کنید: 1) روی حالت TTL فلاش بزنید. 2) روی حالت دستی بروید. 3) عکاسی را ادامه دهید

خلاصه

نه فلاش TTL بهتر از فلاش دستی است و نه برعکس آن. این‌ها صرفاً یک ابزار هستند تا در موقعیتی که در آن قرار دارید، با سریع‌ترین روش به بهترین نتیجه برسید. بنابراین وقتی کسی درباره انتخاب بین TTL و دستی می‌پرسد، می‌دانیم که دیگر پاسخ به این سؤال می‌تواند چقدر ساده و در عین حال پیچیده باشد. در واقع پاسخ به تجربه کاربری شما و نیاز شخصی که درباره آن پرسیده است برمی‌گردد و صد البته به موقعیتی که هر کدام در آن کار می‌کنید. اگرچه حالت فلاش دستی تقریباً همه جا کاربرد دارد، اما مهم‌ترین دلیل برای انتخاب TTL، سرعت عمل آن است. بنابراین وقتی از هر دو روش استفاده کرده باشید، خیلی سریع می‌توانید در موقعیت مورد نیاز، انتخاب بهتری انجام دهید.

حالا بگویید طرفدار کدام مورد هستید؟ TTL یا دستی؟ یا شاید شما هم مثل من، طرفدار هیچ‌کدام نیستید! می‌توانید درباره نظرات و تجربیات خودتان در این رابطه در کادر نظرات زیر مقاله توضیح دهید.

منبع: بلاگ دیج ایمیج

  • تصویر دیجیتال
  • ۰
  • ۰

دوربین‌های جدید می‌توانند با حساسیت‌های مختلف عکس بگیرند. خصوصا دوربین‌های فول‌فریم که این روز‌ها خیلی بیشتر از قبل هم مورد توجه قرار گرفته‌اند می‌توانند با ISOهای بالا (معمولاً بالاتر از ISO 3200) هم عکس‌های باکیفیتی بگیرند که نویز نسبتاً قابل قبولی دارند و برخلاف گذشته، می‌توان عکس‌های آن‌ها را نه تنها برای وب، بلکه برای چاپ نیز استفاده کرد. البته شکی نیست که در همه دوربین‌ها، هر چقدر که حساسیت را بالاتر می‌بریم، مقدار نویز هم افزایش پیدا می‌کند. اما مقدار حساسیت مورد قبول دوربین شما چقدر است؟ بالاخره یک جایی، یک عددی هست که وقتی حساسیت دوربینتان را بالاتر از آن می‌برید، نویز آن‌قدر زیاد می‌شود که دیگر قابل قبول نیست و نمی‌توانید مثلاً برای چاپ یا برای وب از آن استفاده کنید. این مقدار چقدر است؟ تا چه میزان می‌توان حساسیت دوربین را افزایش داد؟

سال‌ها پیش، حساسیت فیلم‌های نگاتیوی یا آنالوگ را ASA می‌نامیدند (این عبارت اِی‌اس‌اِی یا در ایران “آسا” خوانده می‌شد). هر وقت عکاسان می‌خواستند در محیط‌های تاریک عکاسی کنند، از فیلم‌هایی با ASA بالا استفاده می‌کردند. این فیلم‌ها در بازار، معمولاً با اعداد 100 (که همان مقدار عادی بود)، 200، 400 و 800 موجود بودند. اما دستکم در ایران، به سختی می‌توانستیم فیلم‌های ASA 800 را پیدا کنیم و اگر یک عکاس قصد داشت تا با این فیلم کار کند، باید از ماه‌ها قبل به یک نفر که سفارش می‌داد تا از خارج از ایران برایش خریداری و ارسال کند. دلیل این کمبود، فقط مصرف کمتر این فیلم‌ها نبود. به‌هرحال اصولاً فیلم‌های بالاتر از ASA 200 کم کاربرد بودند و استفاده خاص داشتند. این کمبود بیشتر به این خاطر بود که میزان گرین (تفاوت بین نویز و گرین را در اینجا بخوانید) فیلم‌های نگاتیوی ASA 800 آن‌قدر زیاد بود که عملاً استفاده عمومی از آن را محدود می‌کرد. خصوصا اینکه در آن دوران، فیلم‌های عکاسی اغلب به چاپ منتهی می‌شدند و نتیجه استفاده از ASA 800 حتی روی چاپ‌های کوچک هم غیر قابل قبول بود.

واژه ASA دیگر تقریباً منسوخ شده و به جز عکاسان قدیمی، دیگر کسی آن را به خاطر ندارد. این روز‌ها واژه ISO تقریباً همان کاربرد را برای ما دارد و تقریباً مشابه همان اتفاق برای حساسیت‌های بالا در دوربین‌ها هم دیده می‌شود. اما نکته مهم‌تر این است که دیگر فیلم‌ها نیستند که سقف حساسیت را برای ما تعیین می‌کند و همه چیز بسته به دوربین و حسگر و پردازشگر آن است. اما تغییر بسیار مهم‌تر و جالب تر این است که دیگر لازم نیست یک فیلم کامل را به استفاده از یک حساسیت اختصاص دهیم. اکنون می‌توانیم برای هر عکس، یک حساسیت مستقل انتخاب کنیم و این قابلیت آن‌قدر برای ما کاربردی است که عملاً نورپردازی در دوربین‌های مدرن، به جای دو فاکتور (سرعت شاتر و دیافراگم لنز) تحت تأثیر سه فاکتور (همراه با حساسیت) در نظر گرفته می‌شود.

اما در این میان یک واقعیت همچنان ثابت باقی مانده است. چه دوربین کوچک و کامپکت داشته باشید، چه دوربین‌های بدون آینه مدرن یا حتی DSLRهای فول فریم، باز هم با افزایش حساسیت، نویز عکس‌ها بیشتر می‌شود. این روز‌ها در دوربین‌های پرچم‌دار جدید، حساسیت‌هایی را می‌بینیم که به طرز شگفت‌آوری بالا هستند. آن زمان که فیلم‌های ASA 800 یا ASA 1600 تقریباً شبیه به یک کالای نایاب (و البته تقریباً بی‌مصرف) بود، کسی فکر نمی‌کرد به این زودی دوربین‌هایی وارد بازار شوند که ISO 1600 آن‌ها، بتواند بدون مشکل چاپ شود و مشاهده نویز در عکس‌های آن‌ها، به مقادیر بسیار بالاتر از این حساسیت برسد.
البته اصولاً شرکت‌های دوربین سازی، درباره حداکثر حساسیت دوربین‌های خودشان کمی با اغراق توضیح می‌دهند و در مشخصات آن‌ها می‌بینیم که حداکثر حساسیت آن‌ها می‌تواند به ISO 102400، ISO 409600 یا شاید بیشتر هم برسد. اما معمولاً درباره مقدار نویزی که در این حساسیت‌ها پدیدار می‌شوند حرفی نمی‌زنند. اما بیایید با هم صادق باشیم. چند بار با حساسیت بالاتر از ISO 25600 عکاسی کرده‌اید؟ آیا مقدار نویز در این حساسیت، روی کیفیت و خروجی‌ کار آن‌قدر تأثیر می‌گذارد که آن را نادیده می‌گیرید یا هنوز برایتان کاربرد دارد؟

اینکه نویز عکس‌ها چقدر می‌تواند روی کیفیت کار تأثیر بگذارد، کاملاً به کاربرد و سلیقه ما بستگی دارد. گاهی اوقات نویز می‌توان یک جلوه بسیار جالب و زیبا باشد. اول از همه باید به این نکته اشاره کنیم که اگر قرار است عکس‌ها را روی اینترنت منتشر کنیم (که اغلب هم می‌کنیم)، نویزی که در عکس‌های می‌بینیم، بسیار بیشتر از چیزی که بعداً در حالت منتشر شده به نظر می‌رسد خواهد بود. طبیعتاً وقتی یک عکس را روی کامپیوترتان با بزرگنمایی 100% تماشا می‌کنید، نویز آن خیلی بیشتر از زمانی است که با بزرگنمایی یک دهم برابر آن، روی اینستاگرام یا فیس‌بوک می‌بینید. البته در اینجا، کیفیت نمایشگری که با آن عکس‌ها را می‌بینید (هم کامپیوتر و هم موبایل) نیز مهم است. همچنین فاصله‌ای که از آن به تصویر نگاه می‌کنید هم به همین شکل مؤثر است. جالب اینجاست که یکی از دلایلی که ممکن است نویز‌ها (در مقایسه حساسیت مشابه) نسبت به قدیم‌ترها خیلی بیشتر دیده شوند، این است که برخلاف سال‌های دور که تنها مدیا برای نمایش عکس‌ها چاپ بود، امروزه اغلب اوقات عکس‌ها را روی یک صفحه نمایش می‌بینیم که فاصله زیادی با ما ندارد. بیشتر مواقع، عکس‌ها از فاصله‌ای کمتر از نیم متر دیده می‌شوند (روی کامپیوتر یا موبایل) و کمتر پیش می‌آید آن‌ها را روی یک تابلوی بزرگ در فاصله چند متری نگاه کنیم. بنابراین، میزان نویز قابل قبول برای عکس‌ها می‌تواند تحت تأثیر فاصله نمایش آن نیز باشد. و نهایتاً اینکه یک عامل دیگر را هم نباید فراموش کنیم. هر کسی، طرز نگاه و دقت خودش را در تشخیص نویز دارد. ممکن است نویزی که به چشم یک عکاس عاشق تکنولوژی می‌رسد، اصلاً برای یک عکاس هنری که بیشتر به فرم و کادر اهمیت می‌دهد مهم نباشد یا نویزی که یک عکاس پرتره به آن حساسیت دارد، برای یک عکاس منظره چندان به چشم نیاید.

خیلی از عکاسانی که در کلاس‌های عکاسی نجوم یا عکاسی در شب شرکت می‌کنند، همواره این دغدغه را دارند که آیا دوربینشان می‌تواند مقدار حساسیتی را که در طی دوره آموزشی به آن‌ها آموزش داده شده است داشته باشد یا نه؟ مثلاً گاهی اوقات مدرس دوره عکاسی، از یک دوربین فول‌فریم با حساسیت ISO 25600 عکاسی کرده است و دوربینی که یک دانشجو در دست دارد، نهایتاً می‌تواند تا ISO 6400 بالا برود. ضمن اینکه این بالاترین حساسیت قابل قبول دوربین او هم آن‌قدرها کاربرد ندارد و نویز آن آنقدر شدید است که نمی‌تواند به راحتی روی جزئیات عکس کار کند.

خیلی از عکاسان، حتی سعی نمی کنند حساسیت دوربینشان را بالاتر از ISO 1600 ببرند و این دقیقاً به همان ساختار ذهنی و الگو‌های قدیمی ASA 1600 برمی‌گردد (چون نگاتیو‌های بالاتر از آن وجود نداشت). همچنین خیلی از عکاسان حتی جرئت نمی کنند از قابلیت حساسیت خودکار دوربین یا Auto ISO استفاده کنند تا مبادا، دوربینشان، حساسیت را خیلی بالا ببرد. به همین علت در کلاس‌های عکاسی، از اینکه دوربینشان می‌تواند با یک تصحیح و کاهش نویز ساده در لایتروم، عکس‌هایی با حساسیت‌های آن‌قدر بالا بگیرد  و تا بدان حد زیبا و کاربردی باشد، شگفت‌زده می‌شوند.

همچنین جالب است بدانید که تقریباً در همه دوربین‌ها، می‌توانید هنگام استفاده از حساسیت خودکار، یک سقف حداکثر حساسیت هم برای آن تعریف کنید تا اطمینان داشته باشید که در حالت انتخاب خودکار حساسیت، دوربینتان از آن میزان بالاتر نخواهد رفت. اما این حداکثر حساسیت دقیقاً چقدر است؟

یک روش ساده برای تشخیص بالاترین حساسیت قابل قبول دوربین وجود دارد: دوربین را در یک محیط کم نور، روی یک سه پایه قرار دهید و از یک سوژه ثابت با حساسیت‌های مختلف عکس بگیرید. یعنی اولین عکس را با حساسیت ISO 100 بگیرید و در هر عکس، حساسیت را یک استاپ بالاتر ببرید. دقت داشته باشید که دوربین باید روی یک حالت نوردهی خودکار قرار داشته باشد (مانند A/S/P) یا اینکه هر بار با بالا بردن حساسیت، سرعت شاتر را هم افزایش دهید که نور دریافتی بیشتر را جبران کند.
همه مشخصات دیگر را دقیقاً مشابه حالت عادی عکاسی‌تان نگه دارید. مثلاً اگر عادت دارید با فایل خام عکاسی کنید، اینجا هم فقط فایل خام را انتخاب کنید یا اگر با JPEG عکس می‌گیرید، حتماً مطمئن شوید که قابلیت کاهش نویز دوربینتان روی چه میزان قرار دارد یا ترجیحاً آن را خاموش کنید و عکس‌ها را بدون قابلیت کاهش نویز بگیرید. در تصویر زیر می‌بینید که من عکس‌ها را با دوربین Canon EOS 5D Mark IV گرفته‌ام. در اینجا دیافراگم ثابت مانده است تا عمق میدان عکس‌ها روی نمایش نویز تأثیری نگذارد و تغییر نوردهی فقط با سرعت شاتر جبران شده است. ضمناً دو حساسیت ISO 100 و 200 را هم نادیده گرفتم، چون روی این دوربین، دلیلی برای مقایسه آن‌ها وجود ندارد.

بعد از اینکه عکس‌ها را گرفتید، می‌توانید آن‌ها را در یک برنامه مدیریت عکس حرفه‌ای مانند لایتروم باز کنید. بهتر است از برنامه‌هایی استفاده کنید که به شما اجازه بدهند عکس‌ها را به صورت پهلو به پهلو (Side by Side) و در بزرگنمایی‌های مختلف نمایش دهند. به این ترتیب راحت‌تر و دقیق‌تر می‌توانید آن‌ها را با هم مقایسه کنید. عکس‌ها را در حالت Full Screen و بزرگنمایی 100% ببینید و بعد برای دقت بیشتر، انتخاب‌های نهایی را هم روی بزرگنمایی‌های 150%  و 200% هم مقایسه کنید.

حساسیت را کنار بگذارید و سعی کنید به شکلی واقع‌بینانه درباره بالاترین حساسیت قابل قبول دوربین که ممکن است برایتان کاربرد داشته باشد تصمیم بگیرید. این کار را یک بار بیشتر انجام نمی‌دهید و وقتی حداکثر حساسیت قابل قبول دوربینتان را پیدا کردید، کافیست در منوی دوربین، گزینه Maximum ISO را در بخش Auto ISO پیدا کنید و این مقدار را انتخاب کنید.

مثلاً در عکس بالا، مقدار بزرگنمایی عکس‌ها روی 200% است. در این حساسیت، بالاترین مقداری که برای من قابل قبول است (بدون ویرایش نرم‌افزاری و کاهش نویز در لایتروم) ISO 25600 است. چون من معمولاً عکس‌هایم را چاپ می‌کنم و خروجی عکس‌ها در بالاترین کیفیت برایم مهم است.

عکس زیری دقیقاً همین آزمایش، اما با دوربین Canon 7D Mark II است.جدای از پردازش نویز ضعیف‌تر در این دوربین که چندان هم دور از ذهن نبود، بالاترین حساسیت قابل قبول دوربین ، تقریباً زیر ISO 12800 است.این مقداری است که باید انتخاب کنید.

می‌توانید این آزمایش را با شرایط مختلف تکرار کنید. مثلاً می‌توانید با روش‌های کاهش نویز نرم‌افزاری، همه آن‌ها را نویزگیری کنید و بعد با هم مقایسه کنید. به این ترتیب احتمالاً درک بهتری از خروجی کار پس از ویرایش پیدا می‌کنید. یا می‌توانید برش از بزرگنمایی 100% عکس‌ها را روی یک صفحه کنار هم بچینید و فایل آن را به صورت پردازش نشده، برای لابراتواری که کار چاپ عکس‌هایتان را انجام می‌دهد بفرستید. بهتر است عکس‌ها را در اندازه‌ای چاپ کنید که بدون اینکه کوچک‌تر شوند، چاپ شوند. مثلاً اندازه‌ای مانند 30×40 سانتی‌متر یا نزدیک به این.

فراموش نکنید، پیدا کردن بالاترین حساسیت قابل قبول برای شما کاملاً شخصی است. اصلاً به بررسی‌ها و نقد‌هایی که به صورت آنلاین یا در نشریات منتشر می‌شوند و درباره کیفیت و حساسیت فوق‌العاده دوربین‌ها توضیح می‌دهند اکتفا نکنید. نویسندگان مقالات، همواره خروجی نویز دوربین‌ها را با مدل‌های قبلی و رقبای موجود در بازار مقایسه می‌کنند و این ممکن است مشابه یا متفاوت با دیدگاه شما باشد. چند ساعت وقت بگذارید و یک بار برای همیشه درباره بالاترین حساسیت قابل قبول دوربین تان تصمیم گیری کنید.

اگر این کار را انجام دادید، در بخش نظرات درباره نحوه آزمایش، حساسیت انتخاب شده و مدل دوربینتان توضیح دهید تا واقعیت را درباره این دوربین‌ها بهتر درک کنیم.

منبع: بلاگ دیج ایمیج

  • تصویر دیجیتال